نشریه دانشجویی پریر شماره اول
اسب و سوار در هنر ساسانی
در نزد ایرانیان باستان و هم امروز در میان ایلات و عشایر ، اسب یار همیشگی مردم ایران زمین بوده و هست و به گاه پیروزی و سرافرازی دلیران در پی کارها،جایی نمی توان یافت که از او نامی در میان نباشد.
در اندیشه و اسطوره های ایران باستان،اسب همواره مورد ستایش بوده و از آفریدگان نیک دانسته شده است.
اسب در اوستا و پارسی باستان(زبان هخامنشان)،aspa نامیده شده، در سانسکریت asva و به لاتین equus . در اوستا به واژه ی asuaspa پرچم دارنده ی اسب تند رو در پارسی باستان به aspabari که واژه ی اسب سوار از آن گرفته شده ، بر می خوریم.
در کتیبه ی داریوش بزرگ (486 تا 523 پ.م) در بیستون ، چهار بازار اسب یاد شده است.
در زمان پهلوی نیز واژه های asp، barak,stor دیده می شود. در بسیاری از نام های ایرانی ، نام اسب حضور دارد که از آن میان می توان به : گرشاسب : دارندهی اسب لاغر، ارجاسب : دارنده ی اسب ارجمند یا دارای اسب پر ارج و بها، نهراسب: دارای اسب تندرو، و شیتاسپ یا گشتاسپ: دارای اسب از کار افتاده، جاماسب یا تهماسب : دارای اسب فربه یا نیرومند، هوسپا : دارای اسب خوب ، گشنسب : دارای اسب نر و دلیر و بیوراسب از نام های اژی دهاک : دارای هزار اسب اشاره کرد.
در بندهش ، دینکرت ، زادسپرم ، مروج الذهب ، روایات داراب هرمز دیار ، نام چهارده تن از نیاکان زرتشت که چهار تن از آن میان نامشان با واژه ی اسب پیوند دارد ، آمده است.
بسیاری از ایزدان و پهلوانان اساطیر و تاریخ ایران زمین ، اسب سوار یا گردونه سوار بودند. مهریا میترا ، ایزد فروغ و پیکار و پیمان، گردونه ای چهار اسبه دارد که با آن از خاور تا باختر برای پیکار با دیوان و درو جان می تازد.ایزد مهر نمونه و نمادی نیکو از تقدس و نیک دانستن سوار در باورهای ایرانی است.
پهلوانان شاهنامه نیز چون رستم،گشتاسپ،اسفندیار،سهراب،سیاوش،خسروپرویز، و بسیاری دیگر همگی سواران بایسته ای بودند و اسبانشان چون رخش و شبدیز، یاران جدا نشدنی بودند.
اولین و مهمترین تصاویر نقوش سلطنتی در ظروف سیمین و زرین، نقش پیکره های در حال شکار است که در حدود چهل نمونه از این نقوش شناسایی شده است. هنرمندان ساسانی با ترسیم صحنه های شکار جانوری مانند شیر،گراز،ببر و گوزن در فضایی تنگ و فشرده که شاه تاج بر سرو جامه های مخمل مزیّن به جواهر برین و سلاح زرین در دست دارد و حیوانات را پیاده یا سواره مورد تعقیب و حمله قرار داده ، دلیری و قدرت شاهان ساسانی را به بیننده القا و پهلوانی و قدرت شاه را تجسم کرده اند ، چرا که پیروزی بر حیوان ، یک امتیاز شاهانه است.
پیکره های سواران نیز پس از بررسی نقش برجسته ها و تصاویر ، بیننده را به اصول و ویژگی هایی راهنمایی می کند که چون یک مدل ویژه زیبایی شناسانه در تمامی نقوش به کار گرفته شده است و خود نشانی است از خود آگاهی هنرمند در ساخت یک بنیان سبک شناسانه و یک مدل هنری ، این ویژگی ها از این قرارند :
استفاده از هر دو زاویه ی نیم و تمام تاریخ و در بیشتر موارد سه رخ،که از ویژگی های سبک شناسی هنر ساسانی است.
آناتومی بیشتر وفادار به طبیعت است ، اما همچنان غیر واقع گرایانه، هنرمند ساسانی کوششی برای شبیه سازی طبیعت گرایانه آن گونه که در سنت های هنری یونان کاربرد داشت ، ندارد و به نوعی شبیه سازی آرمانی می پردازد.چهره های همگی معرف یک کهن نمونه یا نوع مثالی از چهره هستند و اصراری به طبیعت گرایی صرف وجود ندارد.
شناسایی پیکره ها نه از روی فرم چهره بلکه از راه شناسایی تاج ها انجام می شود. هر پادشاهی تاج ویژه و خاصی دارد که با بررسی سکه ها و مهر ها قابل شناسایی است.
شانه های پهن،کمر باریک و بزرگی جثه ی سوار از جمله زیبایی شناسی خاص پیکره های ساسانی است که استمرار این سنت را در مکتب پیکره نگاری درباری عصر قاجار به خوبی می توان دنبال کرد.
تاخت چهار نعل، شاخص کلی هنر تصویری ساسانی در نقش کردن اسب است. با پژوهش و بررسی نقش برجسته های ساسانی به ویژه سنگ نگاره های فیروزآباد ، نقش رستم : طاق سبتان و ظروف سیمین و زرین با صحنه های شکار می توان این موضوع را به نیکی دریافت.
گردن کلفت و کوتاه
جثه کوچک نسبت به سوار
سر کوچک اسب ها
پاهای کشیده و موازی با خط افق
در نقاشی های دوران اروپوس نیز طرح حرکت استفاده شده برای اسب ها،حالت تاخت اختصاصی است. دو وسار همدیگر را برانداز می کنند . ساختمان بدن اسب ها با سرهای نسبتا کوچک و بدن قوی،شبیه اسب های ساسانی است، با این وجود پاهای کشیده و بلند و همچنین سینه ی تقریبا از سمت جلو در معرض دید را در آن جا نمی بینیم.
منطق ترکیب بندی ویژه ای در نقوش دیده می شود که به نوعی در تمام نقش برجسته ها و تصویرهای این دوره دیده می شود :
ترکیب بندی ها عموما در کادرها و قاب های تنگ و فشرده قرار دارند و عناصر بصری و نقوش به صورت فشرده فضای قاب را پر می کنند.
در ترکیب بندی اصولا فضای مثبت مورد توجه هنرمند بوده و به چگونگی و ارتباط فضای منفی چندان پرداخته نشده است . اساس طراحی،تنظیم فضاهای مثبت است.
سوار یا پادشاه بیشتر در سوی چپ قاب قرار دارد و نگاه و جهت حرکت او به سمت راست است.
بخش مرکزی قاب همیشه به موضوع اصلی یعنی سوارو اسب اختصاص داده می شود.
دیگر عناصر،چون حیوانات، پیکره ها و نقوش تزیینی در گوشه ها و فضاهای خالی قاب قرار می گیرد و آن ها را پر می کند.
پیکره ها فشرده و در هم فرو رفته اند.
پیکره شاه برای تاکید بیشتر همیشه بزرگ نمایی می شود و از دیگر پیکره ها بزرگ تر تصویر می شود.